بیا و قصدمو خودت روایت کن حالا خودت قضاوت کن اگه بدم چرا هوامو داری آخه فدای تو، چقد فداکاری مگه به من بدهکاری می بخشی من رو منت نمی ذاری نبودی و هزار دفعه زمین خوردم نبودی و کم آوردم ولی همش به داد من رسیدی
♫♫♫
♫♫♫
با هر کی غیر تو اگه که سر کردم آخرش ضرر کردم وقتی باشی تمومه نا امیدی دل شکسته قیمتی تره آره صدای بهتری داره خدا منو ببین چقد دلم شکسته بیا و لحظه هامو آسمونی کن بیا و مهربونی کن بیا ببین چه بد دلم شکسته
♫♫♫
پشیمونم از این مسیر وارونه از اینکه گم شده خونه از اینکه از سر خودم زیادم پشیمونم ولی بازم دلم قرصه یکی حالمو میپرسه تو لحظه ای که شمع رو به بادم
خدایا دلم به سان قبله نماست ؛ وقتی عقربه اش به سمت “تــــو” می ایستد ، آرام می شود … . . خدا ، فراموش شده ای که همیشه روبروی ماست … . . در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم ! چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود ! دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود ! به همین سادگی … . . چشمه ها در جاری شدن و علف ها در سبز شدن معنی پیدا میکنند کوه ها با قله ها و دریا ها با موج ها زندگی پیدا میکنند و همه ی انسان ها با عشق … پس بار خدایا بر من رحم کن بر من که میدانم ناتوانم رحم کن باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم باشد که حتی دست و پایی نداشته باشم و حتی من نباشد … اما نباشد لحظه ای که در قلبم”عشق” نباشد ! . . ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﭙﺎﺱ ﻣﺨﺼﻮﺹ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﯼ است ﮐﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩﻡ ! . . خدایا بیا پشت آن پنجره که وا میشود رو به سوی دلم ! بیا پرده ها را کناری بزن که نورت بتابد به روی دلم ! خدایا کمک کن که پروانه ی شعر من جان بگیرد کمی هم به فکر دلم باش ، مبادا بمیرد خدایا دلم را که هر شب نفس می کشد در هوایت
چگونه فکر می کنی پنهانی و به چشم نمی آیی ؟ تو که قطره بارانی بر پیراهنم دکمه طلایی بر آستینم کتاب کوچکی در دستانم و زخم کهنه ای بر گوشه ی لبم مردم از عطر لباسم می فهمند که معشوقم تویی از عطر تنم می فهمند که با من بوده ای از بازوی به خواب رفته ام می فهمند که زیر سر تو بوده است...